اثاث کشی
فردای پاتختی عمه سارا شروع به اثاث کشی کردیم و مامان شعله ودایی جواد و باباعباس اومدن کمکمون و با کمال تعجب و همچنین شرمندگی ما عمه سارا و عمو حمید هم اومدن و هر کاری کردیم نرفتن و کلی کمکمون کردن کارگر اومد و وسایل رو انتقال دادیم طبقه ی بالا و رفتیم خونه ی مامان ثریا چون من و عمه سارا عصری می خواستیم بریم خونه سمیه جون دختر دایی بابا میثم مولودی مامانم هم کلی حرص خوردن که کارات مونده بی خیال داری می ری مولودی ولی واقعاً اینقدر خسته بودم که دیگه کشش اثاث کشی نداشتم رفتیم یه ذره شاد بشیم شب موقع برگشت مامان ثریا و بابا ناصر و عمو حمید اومدن خونمون و من و عمه سارا از مولودی اومدیم و یه ذره خونه رو چیدیم دیروز صب...